وبلاگ شهیدان / خاطرات / پیام شهدا / زندگینامه / وصیت نامه /

وصیت نامه / الهی نامه / زندگینامه / پیام شهدا / عملیات ها / عکس های شهدا/یاد و خاطره شهدا/۸ سال دفاع مقدس / پیام شهدا

وبلاگ شهیدان / خاطرات / پیام شهدا / زندگینامه / وصیت نامه /

وصیت نامه / الهی نامه / زندگینامه / پیام شهدا / عملیات ها / عکس های شهدا/یاد و خاطره شهدا/۸ سال دفاع مقدس / پیام شهدا

سالروز 8 سال دفاع مقدس

با سلام خدمت دوستان عزیز و شهید دوست : 

 

شاید مطلبی که میزارم کمی دیر شده باشه ، شهدا هم منو ببخشن که سالروزشونو دیر بریک میگم من واقعا سرم شلوغ بوده این چند مدت و وقت نمی کردم به وبلاگ رسیدگی کنم نظرات دوستان رو می خوندم واقعا دست همه شما درد نکنه شما همگی به شهدا لطف دارین خوشحالم که وبلاگ کوچیک بنده که واسه شهدا ساختم انقدر محفلش گرم شده باشه واقعا لذت بخشه آمد ببینه این همه شهید دوست داریم تو مملکت ایرانمون امیدوارم همگی راه این عزیزان را ادامه بدیم و تا انتقام خونشون را نگرفته ایم از گفتن لبیک یا خمینی لبیک یا خامنه ای در برابر کفار و دشمنان شهدا بیمی نداشته باشیم . با تشکر از نظرات زیبای شما دوستان

زندگی نامه شهید عباس دوران

تاریخ تولد :1329
نام پدر :؟
تاریخ
شهادت
: 30/تیر/1361
محل تولد :فارس /شیراز
طول مدت حیات :40
محل
شهادت
:بغداد
مزار
شهید :شیراز 

 

 سال 1329 بود، که عباس پا به عرصه هستی نهاد. مادر با شوق فراوان به تربیت او همت گماشت و عباس در شهر زیبای شیراز دوران شیرین کودکی را پشت سر نهاد.

سال 1351 بعد از اتمام تحصیلات به دانشگاه خلبانی نیروی هوایی ارتش رفت، با اتمام دوره مقدماتی جهت ادامه تحصیل به امریکا اعزام شد و با اخذ نشان و گواهی‌نامه خلبانی به ایران بازگشت.
تا از خاک پاک کشور خود محافظت نماید.با آغاز جنگ تحمیلی خدمت خود را در پست افسر خلبان شکاری و معاونت عملیات فرماندهی پایگاه سوم شکاری نفتی شهید نوژه ادامه داد و در طول سالهای دفاع مقدس بیش از یک صد سورتی پرواز جنگ انجام داد.

دوران در تاریخ 7/9/1359 اسلکه «الامیه» و «البکر» را غرق کرد و در عملیات فتح‌المبین حماسه آفرید.در تاریخ 20/4/1361 عاشقانه برای انجام مأموریت حاضر شد هدف موردنظر او بغداد بود .او قصد داشت، با ناامن کردن شهر از انجام کنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد در این شهر جلوگیری نماید و مانع رسیدن صدام به اهداف شومش شود .به همین علت صاعقه‌وار از سد دفاع هوایی پایتخت عراق گذشت و شهر را بمباران نمود.
اما اصابت موشک عراقی باعث شد، هواپیما آتش بگیرد، دوران شجاعانه به طرف پالایشگاه الدوره پرواز نمود .تمام بمب‌ها را بر روی پالایشگاه فرو ریخت، قسمت عقب هواپیما در آتش می‌سوخت.
کاظمیان با چتر نجات به بیرون پرید اما دوران به سمت هتل سران ممالک غیرمتعهد پرواز کرد. او در آخرین لحظات با یک عملیات استشهادی هواپیما را به ساختمان هتل کوبید.
سردار دلاور 40 ساله ایران اسلامی در روز سی‌ام تیر ماه سال 1361 ابراهیم‌وار در آتش عشق حق سوخت.بعد از این واقعه فضای شهر بغداد در هاله‌ای از دود فرو رفت، و تبلیغات صدام در مورد امنیت بغداد نقش بر آب شد.

بدین‌ترتیب اجلاس سران غیرمتعهدها به علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نگردید.
بعد از بیست سال تنها قطعه‌ای از استخوان پا به همراه تکه‌ای از پوتین عباس دروان به میهن بازگشت و روز دهم مردادماه سال 1381 خانواده آن را در شیراز به خاک سپردند.


وحش شاد وراهش پر رهرو باد.

چه کسی را می توان شهید نامید؟

چه کسی را می توان شهید نامید؟

«شهید» کسی است که برای برقراری عدالت قیام می‌کند، خود را در راه خدا فدا کرده و برای رسیدن به رضا و وصال محبوب، از هستی خود هجرت می‌کند.

واژه «شهید» در قرآن کریم فراوان به چشم می‏خورد؛ شهید از اسماء حسنای الهی است و در لغت به معنی کسی است که در گواهی ‌دادن خود امین باشد و نیز گفته‏ شده است شهید به معنی کسی است که هیچ چیز از علم او پوشیده نیست و به معنی حاضر هم به کار رفته است.
شهید بر وزن فعیل و صیغه مبالغه است؛ وقتی علم به طور مطلق و بدون قید در نظر گرفته شود، بر ذاتی که به آن متّصف شده «علیم» اطلاق می‏شود و چنانچه مقصود، اطلاع از امور نهانی باشد، متّصف به آن را «خبیر» می‏گویند و هرگاه اطلاع از امور ظاهر مراد باشد از آن به «شهید» تعبیر می‏‌شود.
نکته قابل توجه این است که چرا به کسی که در راه خدا کشته می‏شود «شهید» می‏گویند؟ و آیا کسانی که در غیر از مسیر حق حرکت می‌کنند و کشته می‌شوند، شهید هستند یا خیر؟
به کسی که خود را در راه خدا فدا کرده و برای رسیدن به رضا و وصال محبوب از هستی خود، در این عالم صرف نظر کرده و از تمام لذائذ مادّی دست کشیده «شهید» اطلاق می‏کنند.
از این جهت
«شهید» را «شهید» گفته‏اند که خداوند و فرشتگان گواهی می‏دهند که او اهل بهشت است و در روز قیامت از وی می‏خواهند که با پیامبر (ص) درباره اعمال و کردار امم پیشین شهادت بدهد.
همچنین «شهید» زنده، شاهد و حاضر است و می‏بیند و برای آنکه کرامت‌ها و نعمت‌هایی را که به سبب کشته شدنش در راه خدا برایش آماده شده می‏بیند.
به این دلیل به فردی که در راه خدا کشته می‌شود، «شهید» می‌گویند که در راه گواهی دادن به حق و در راه امری که برای خداست قیام کرده به گونه‏ای که هستی خود را در آن راه از دست داده و راهنمای دیگران است و فرشتگان هنگام کشته شدن گواهی دهند که او در راه خدا کشته شده و در نزد او حاضرند.

فانوس؛ وصیت نامه ها و دست نوشته های شهدا

بسم رب المهدی ارواحنا فداه

سلام بر مهدی فاطمه سلام بر منتظران حضرتش

 

 

دست نوشته ای از شهید دکتر محمدرضا فتاحی

 

نمی توانم بگویم چقدر خوشحالم که در زمان اکنون زندگی می کنم. زمانی که آنچه باید برای جذب ظاهری و روحی انسان به دنیا و دست یافتن به لذت مهیا باشد، بیشتر از هر زمان دیگری هست. و انسان امروز سخت تر از هر زمان دیگری باید انتخاب کند و طاقت بیاورد.

با انتخابش تنها می ماند، حتی در کنار عزیزترین هایش؛ آنها که هر روز و شب کاملا توجه دارند خوب بخورند(صبحانه کامل، ظهر غذای انرژی بخش و شب میوه ی فراوان و غذای کم و سبک)؛ خوب بپوشند(لباس اولین زبان گویای ما و معرف شخصیتمان) و زندگیشان را به سمت رفاه و راحتی بیشتر ببرندو البته خدا را هم عبادت کنند. نماز، روزه، محرم ها عزاداری فراوان و به نظرشان اینها هیچ منافاتی با هم ندارد.

هرگز نمی توانی به آنها بگویی تو این را با تمام وجود درک کرده ای که هیچ چیز نمی تواند انسان را به کمالش نزدیک کند، مگر سختی، درد و آنچه وقتی با تمام وجود خودش را به پروردگار سپرد بر او فرو خواهد ریخت و هرگز در تایید حرفت نمی توانی بگویی خدا خودش فرموده« دنیا را برای راحتی مومن خلق نکرده ام» و چطور خوش خیالانه دنبال زندگی راحت می روی و خواهان عشق او هم هستی؟

اگر به اشتباه کم طاقتی کردی و این یکی دو جمله را به زبان آوردی، خواهی شنید«مگر نعوذبالله پروردگار آزار دارد که بخواهد بنده اش را در سختی و فشار ببیند». حالا چه داری بگویی!

من در بهترین زمانه ی هستی زندگی می کنم. در نزدیک ترین لایه های هوا به آسمان. معبود من علت العلل نیست، خالق هستی و اسمان و اقیانوس های شگفت انگیز هم نیست(و صد البته که همه اینها هم هست) من بهشت و جهنم نمی شناسم. معبود من فقط عشق است. نیاز و تمنایی که با تمام وجود در درون من می جوشد. نقص، درد، سردرگمی، و حیرتی که وقتی از او خالی ام مرا در خود می پیچد و زمین گیرم می کند. من برای زیستن به او نیازمندم بیشتر از هوا و آب. من به او نیازمندم. برای هلاک نشدن از درد تنهایی و غربت زمین.

حالا بهتر از همه ی این سالها با شهیدان احساس نزدیکی می کنم. وقتی از آنها می خوانم، وقتی از دردشان می گویند، جنس این درد... این تنهایی را می فهمم. زمانی که درد بودن، درد خوب بودن، ابرهای سپید خزان آلود سینه ی مرا به حرکت وامی دارد و بغض گلویم را سد می کند شماها از احساس من چه می دانید.

آه ای درد بزرگ بودن! که مرا در دیده ی اینان که بسی کوچک بینند، خوار کرده ای. واژه سرگردانی و تنهایی و اضطراب.کاش فقط یکبار ، آری ای بودن عظیم، فقط یکبار به سینه ی اشک نادیده غم ناگرفته قدم می نهادی و به آنها می فهماندی آن کس که در بودن خویش آورده است چه حالی دارد.

من روحی آواره ام در کویری غریب؛ تنهای تنها و مشحون از درد؛ غریبانه خواهد سوخت تا اصالت انسان را پاس دارم. بدون ذره ای شک بر درستی راهم ایمان دارم و این ایمان تجربه ای است که از تماشای سوختن روح خویش آموخته ام.

 

 

 

دردی مغز استخوانم را می سوزاند/گلستان جعفریان/صفحه ی فانوس از ماهنامه امتداد شماره 10/مهرماه 1385

 

ادامه دارد... و فانوس

 

التماس دعای فرج

به امید ظهور